-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 خردادماه سال 1385 18:51
ثثثثثثثثثثثثثثثثثثثث
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1384 11:25
سلام گواینکه نه نیازی به تبریک هست و نه دلیلی برای شادی خوب زمین یک دور کامل زد که زد دوباره همان فصوت و همان ... به من چه... سال نو مبارک <hr> راستی دیگه منو میتونید اینجا پیداکنید منم خونمو دم عیدی عوض کردم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1384 17:09
قبول ...! این ، نه آن بود که می بایست و من از کنار همه ، این جمله ، آرام گذشتم قبول ...! صدای پر عجله این ثانیه شمار مرا به رفتنی زود تر از اینها می خواند اما ...! چه کنم که همیشه گرفتار تردیدی از جنس ندانستن و اشتباه ، ندای هر ثانیه را نشنیده می گرفتم قبول ...! دیگر نه دل ، دل ثانیه ها و نه تلفظ کلمات وداع را به...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1384 10:29
سوالی دارم نه نگران نباش از تو نه از اینهمه آدم که جانور گونه به هم میپیچند و مداو از گوشت هم ... این میان من هم از گوشت دیگران و دیگران از گوشت من اآه ... این سوال را باید از خودم میپرسیدم ببخش فراموشش کن زندگیتو بخور
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1384 00:24
نه ... اگر این بار هم برای دیدن ترکیب واژه ها و کلمه بازی اومدی اینجا ببندش الان فقط گله دارم ، شکایت دارم ، نه مثل احمق ها از روزگار ، از خودم یه کاسه مروارید دستم بود و همشو پخش زمین کردم الان هم دارم دنبالشون میگردم خیلیاش گم شده دعاکنین یکمشو نو پیدا کنم جدی میگم دعاکنین
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 بهمنماه سال 1384 19:51
وقتی میای و میبینی که اینهمه آدم دارن میان خونت و تو هیچی برای پذیرایی نداری خوب خجالت میکشی! با اینکه این روزا من .... ولشکن ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برایت آب آورده ام تشنه نیستی؟
-
چه تغییرات مسخره ای
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1384 09:44
من در حال تمرینم اینجا خیلی سخته
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1384 10:33
تو از عشق میگویی و من از اینهمه سر و پای چاک چاک از جاده های سنگلاخ تو امید میدهی و من، قطب دیگر این سنگم تو امروز به رفعت جایگاهی تکیه زده ای که از عشق میگویی و هیچ حتی لحظه ای به یاد نمی آوری که درد نان چه بر سر هرچه عشق و هر آنچه عاشق می آورد تو عاشقی... چون در حوالی خانه ات کسی از ته جان فریاد نکشید که ((چرا؟))...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 مهرماه سال 1384 12:44
عجبا ...! آخرین تیر این ترکش خالی نیز پرید هی... کمان دار ! درست نشانه بگیر هی... بادهای حادثه ! به ذرات هوا قسمتان می دهم امروز نوزید امروز.... نوزید
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 مهرماه سال 1384 13:55
خواب دیدم دریایی مروارید و ستاره پیش رو و... من... غرق... میشوم می میرم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1384 11:20
نمیدانم در سپیده دم این جنگ شبانه زمین رزمگاه بیشتر کشته تن من را میکشد یا ... من که اندک تر از سر شبم حریف را نمیدانم! با اینهمه هنوز شمشیر به دست و زره به تن ! تا سپیده تابوت کدام را بر زمین بکشد!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 شهریورماه سال 1384 13:05
خسته ام... بی تردید از میان اینهمه هممه جان سالم به در نخواهم برد! اما هنوز کور سوی ته این جاده ی سنگلاخ مرا به میهمانی بعیدی میخواند. ریشب ساز شکسته ی خاک گرفته ام حرفها برای گفتن داشت ، گوش ندادم گرفتار همهمه بودم و حرف مردم هی هم آغوشم ! سازم ! به تو هم خیانت کردم!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1384 11:01
فرصت مطالعاتی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1384 20:47
این منم! مردی هنوز ایستاده با خدنگی که سینه شکا فته و پهلو دریده با زخمی بی امان تراونده از پیشانی... خون! ایستاده بر دو پای چاک چاک و سوخته از تف جاده اما هنوز ایستاده هنوز ایستاده ایستاده تاده ه...!
-
E=mc^2
یکشنبه 16 مردادماه سال 1384 14:23
عجیب...! وقتی ترنم ساده ترین ترانه با چرخه ((کارنو)) و سیکل ((رانکین)) می آمیزد...! همیشه اعداد معیار خوبی برای اندازه گیری نیستند! شاید اگر نیوتن به دنیا نمی آمد یا در همان طفولیت به تب مالت میمرد... امروز E مساوی نبود با mc^2
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 مردادماه سال 1384 10:39
همه چیز آشفته و پریشان است مثل یک کلاف سردر گم باز هم یک نیمچه اتفاق ساده تمام آنچه رشته بودم پنبه کرد و خواب آشفته ای که دیدم و بی سرانجام از یادم رفت مزید بر نگرانیهای واقعی شد این تک بیت خوشبختی گویی پیشدرامدی بر قصیده پریشانی بود
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1384 10:47
دلم مثل سیر و سرکه میجوشه ! انگار یه اتفاق بدی قراره بیفته یا افتاده و من هنوز خبر ندارم ! اول گفتم برم لبی به باده تر کنم ...،دیدم نه ، نمی طلبه ، یعنی اصلا دلشورم بیشتر شد بعد گفتم یه سیگار بکشم ، کشیدم ، انگار نه انگار گفتم یه تکپا برم بیرون ، بگردم ، کلم هوا بخوره ، افاقه نکرد یه اتفاقی قراره بیفته ! یا افتاده و...
-
قفل
جمعه 17 تیرماه سال 1384 02:13
دیگه نمیتونم بنویسم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 تیرماه سال 1384 12:55
نه سازم به دست و نه قلم به کاغذ دیگر انگار هیچ واژه پخته ای زیر این قلم نمی لغزد! همه در گیر گدار این کج راه سنکلاخ نه جای نشستن و نه وقت ماندن باید این کهنه کوله بار ژنده را جایی بگذارم نه...! توشه ای نیست... حجمی از بار خاطر و خاطره را میکشم ای کوچ نشینان بی دغدغه! روز هوای ابری این آسمان هم سر میرسد روز هوای ابری...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 خردادماه سال 1384 14:48
نه ...! اشتباه نکن... اینهمه لبخند،تنها... خاکیست که روی این جنازه می ریزم اشتباه نکن!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 خردادماه سال 1384 16:32
بی سببی نیست که اینچنین آشفته است این دریا آمدی رفتی و ضرب این آهنگ بر چهار متوقف شد مسیر نرول این جاده از کنار تو گذشت مسیر صعود هم
-
یک فنجون قهوه
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1384 12:49
عذابست دیدن و... خدایا چشمانم را ، جانم را بگیر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1384 11:46
هی...! پیاله به دست بی می ومعشوق! با تو ام! بیا با هم برویم ... برویم روبروی این باد بی صراط هی از زندگی پر و خالی شویم بگذار آفتاب صورتم را بسوزاند حرکت اینهمه موج نا دیده به سویی می بردم به نا کجایی که نه خبر از تو هست نه ستاره می دانم ، می دانم تو هم مثل من از اینهمه به ستوه آمده ای ...! دیشب از میانه راهی که سالها...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1384 18:33
نه اشتباه نکن منظورم این نبود بیا و ساده به این جمله بنگر نیازی به قضاوت نیست همین است که میبینی نه پیچ و تاب واژه و نه فریب معنا مرا قضاوت نکن همین جمله که می گویم بعضی وقتها سوژه از فرط وضوح نادیده است زیاد به این جمله چشم ندوز
-
در دانشگاه
پنجشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1384 14:32
توی دانشگاهم و هیچ حرفی برای گفتن ندارم نشستم از سر بیکاری وب گردی میکنم ، باید برم درس بخونم ولی نمیدونم چرا نمیرم! شاید چون کتابخونه طبقه بالا ست و کلی پله داره ، شاید چون هنوز جواب کمسیون نیومده ، شاید چون زهرا انصرافداده شاید چون ... نمیدونم ولی من الان نهار خوردم ، سیرم ، خستم ، نگرانم اخخخخخخخخخخخ گزارش کار تو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1384 19:35
برای رسیدن به رو یا گو یی هیچ جاده ای نیست تنها همین ستاره کم سوی دور و بوی دریاست که نشانه راه حالا بی اعتماد به دریا و بی امید به این کورسوی ستاره به جهتی میروم که گمانم رویا... نه دیگر کفش و عصای آهنینی و نه توشه ای و نه حتی... دعای خیری فرسنگها از کاسه آبی که ریخته شد دورم و هنوز راه نا تمام به گمانم حتی تو هم مرا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1384 15:06
باز دل تنگم جای گله نیست گویی همین دو سه روز پیش بود که گفتم وعده انار و بابونه به طلوع مغربی افتاد قهوه هوس کردم ذهنم آشفته ی تو و هزار چرا و آیای بی جواب است دستهایت را باز کن بگذار کودکانه در آغوش تو برویم هی... بوته بابونه ام این خزان،مرده باغ پیر، هیچ درخت اناری را سایه سار بابونه ها نمیکند سالهاست که این را...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1384 18:10
وقتی نمیتونی ارزشها رو رعایت کنی ، با تمام منطق و دلیلی که تا حالا آموختی سعی در اثبات پوچیش میکنی یا دست کم توجیه خودت به هر کسی بتونی دروغ بگی به خودت نمیتونی قیافت تغییر میکنه ، زشت میشی ، آسیب میبینی ، خراب میشی آخرش به بنبست می رسی ته این بنبست یه پرتگاهه ، هوس میکنی بپری آره... آخرش همینه سقوط
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1384 21:08
سختست... وقتی بخواهی برای دیگران تعریف کنی که چه گذشته من دوستش دارم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 فروردینماه سال 1384 21:13
کاش دیروز آمده بودی تا تمام این کرانه را نشانت میدادم تا میگفتم که از اینجا تا نمی دانم آن کجا همه ساحل ستاره است و نی لبک می نواختیم و شاد از شادی تو می خندیدم میشناسیم