عجبا ...!
آخرین تیر این ترکش خالی نیز پرید
هی...  کمان دار !
درست نشانه بگیر
هی... بادهای حادثه !
به ذرات هوا قسمتان می دهم
امروز نوزید
امروز....
            نوزید

خواب دیدم
دریایی مروارید و ستاره پیش رو
و...
من...
غرق... میشوم
می میرم

نمیدانم در سپیده دم این جنگ شبانه
زمین رزمگاه
بیشتر کشته تن من را میکشد یا ...
من که اندک تر از سر شبم
حریف را نمیدانم!
با اینهمه هنوز شمشیر به دست و زره به تن !
تا سپیده تابوت کدام را بر زمین بکشد!