هی...!
پیاله به دست بی می ومعشوق!
با تو ام!
بیا با هم برویم ...
برویم روبروی این باد بی صراط هی از زندگی پر و خالی شویم
بگذار آفتاب صورتم را بسوزاند
حرکت اینهمه موج نا دیده به سویی می بردم
به نا کجایی که نه خبر از تو هست نه ستاره
می دانم ، می دانم
تو هم مثل من از اینهمه به ستوه آمده ای ...!
دیشب از میانه راهی که سالها ست نا تمام مانده
فرشته ای به سراغم آمد
خاطری پریشان ونامه ای از تو دردست
آزرده شدم
تو بهتر از من می دانستی که دوسال
قیلوله بعد از ظهر خردادی نیست!
هفتصد و سی روز آشفته است
هفتصد و سی روز...!
نظرات 24 + ارسال نظر
پردیس سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 02:25 ب.ظ http://version.blogsky.com

سلاممم...رسیدن بخیرررر بابا!
می خواستی یه خبر کوچولو بدی که برگشتی...خیلی هم که دست پر اومدی...خیلی خوشحال شدم که دیدم آپدیتی...
شاد باشی!

فرفرری سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 04:15 ب.ظ http://2ferferrydarshahr.persianblog.com

هميشه فاصله ای خواهد بوود! بينهايت کوچک ميشود ولی هيچ گاه پر نمی شود!:)

ماه پیشونی چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 08:53 ب.ظ

مهم نیست حتی اگر هفتصد و سی سال بشه

علی پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 01:45 ب.ظ http://cam.persianblog.com

وب قشنگی داری.......

butterfly پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 02:18 ب.ظ http://lovrbutterfly.blogfa.com

کاش آنان که می دانستند به ما می گفتند تا آشفته و پریشان آرامشی که رفته نگردیم. نمی دانم صبر چاره ساز است تا پیاله های انتظار پر ز آرام گردد؟؟؟!!!
چاره ای نیست صبر می کنیم ...

بالا افتادن جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 01:29 ب.ظ http://haleh.blogsky.com

سلام فرشید .... چه حس عجیبی به آدم دست میده وقتی تورو میخونه ....وقتی از هفتصد و سی روز آشفته ! :)

صهبا جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 06:32 ب.ظ http://vasvase.persianblog.com

مهم اینه که بعد از هفتصدو اندی آشفتگی چی نصیب آدم میشه!! به دریا میرسی یا به سراب؟! اینهمه چیزی نیست....جمله عجیبی گفتی جناب متفکر ...آدم رو به فکر وادار میکنه!...شاعر میگه رهایم کنید زین همه تکرار!!

آرمین یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:36 ق.ظ

نمیدانم ... اما عمیقا حس میکنم میفهمم چه میخواهی ... در عمق حرفهایت چه میخواهی ... شاید همان را که من مدتهاست میخواهم؟ ... درست همان! ...

گلدونه یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:35 ب.ظ http://rangebaaraan.persianblog

هفتصد و سی سال!

صبا نسیم یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 06:38 ب.ظ http://rpg444,persianblog.com

باور نمی کنم امدی بی خبر... من کو؟

محمد عبدالوهاب سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 05:03 ق.ظ http://arabian.blogfa.com

من میتونم . من میتونم . من میتونم . من میتونم . من میتونم ... بالاخره یک روز میتونم بدونم چی میگی ... الصبر مفتاح الظفر ...

کولی سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 03:39 ب.ظ http://www.iranmehr.blogsky.com

در راه خویش ایثار باید نه انجام وظیفه.
همه ی این هفتصد و سی روز آشفتگی شاید انجام وظیفه بود . ایثار کن فرشید جان ایثـــــــــــــــــــــار!

صهبا چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 09:05 ب.ظ http://vasvase.persianblog.com

هنوز حیران این آشفتگی هستی؟! بابا دریاب!

آریان مهر پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 01:11 ق.ظ http://owlish.persianblog.com

./ مسافرانی که از سمتِ رویای آب می آمدند٬ ردّی از پیغامِ بادیه نشینان ندیده بودند؛ تنها کولیانِ دوره گرد می گفتند: ندایی در راه است...

مهدی آریان پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 01:20 ق.ظ http://www.welgard.persianblog.com

بیا... بیا با هم برویم...بیا.... بیا... مسئله همین آمدن و یا نیامدن است... بیا... بیا... بیا...

پگاه یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:01 ق.ظ

گفتم : این روی فرشته است و عجب یا بشر است
گفت : این غیر فرشته است و بشر هیچ نگو
گفتم : این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت : می باش چنین زیر و زبر هیچ مگو

ملیــــــحه یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 06:07 ب.ظ

رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید...
بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد...
هم پیاله ، همراه
جالبه
روزی به این کلمات می خندیدن
نگفته بودی شبا... فرشته ها...
دوسملی

شیدا چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:25 ق.ظ http://loverbutterfly.blogfa.com

سیزده فروردین را بدر می کنند تا در سیزده اردیبهشت در جا نزنند. به کجا رفته ای؟؟؟ نکند پیش از رسیدن به خرداد تو در قیلوله ای چنین طولانی مانده ای. برخیز! سخن تازه کن. جرقه ای می طلبم. خاکستر افکارم پراکنده می شوند. بیا و سخنی تازه بگو که می خواهم اندیشه های نگفته ام را به کلامی تازه پیوند دهم.

صهبا چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:12 ب.ظ http://vasvase.persianblog.com

منتظری تا دوباره خرداد برسه ؟! برخیز ما ایم که به دیدارت آمدیم!! دلم گرفت ... بنویس دیگه!
عشق مرغکی ست در جزیره ای.... بر فراز شاخه های دوردستِ آفتاب ... من اگر نمی شدم گیاهِ خاک، باغِ آتش و سرودِ باد و ریگِ آب ، من اگر نمیشدم کلام ، در شبی که بر فراز شانه های غول...رشد می کند زپشت و پیش و عرض و طول ، پس چه کاره می شدم؟!...‌ آه اگر زمین نبود ، برقی از تبسم تو ،رودی از ستاره میشدم....آپم

آرمین چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:57 ب.ظ http://mr-he.blogsky.com

کجایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟

یک پیرو از جنس احساس جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 08:38 ب.ظ http://nothingonlylove.blogfa.com

درد همیشه بد نیست، گاهی پیوند است و گاهی یگانگی، و درد بود که مرا پیوند داد. از دل گفتم ، پروانه ای شدم و گمگشته ام را یافتم. و اینک من یک پیرو از جنس احساس و در آغازم . در آغاز یک تدین و هر دین و مسلکی که از عشق بگوید مرا زنده نگاه می دارد.

یک پیرو از جنس احساس دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:24 ق.ظ http://nothingonlylove.blogfa.com

به دیدنم بیا! امروز میلاد پیامبر عشق است.

یک پیرو از جنس احساس سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:59 ق.ظ http://nothingonlylove.blogfa.com

شد هفت و هزار و سیصد روز ...
پیامبر عشق به یک پیرو از جنس احساس آموخت که چگونه عاشق شود و چگونه عاشق بماند.



سامان سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 07:44 ب.ظ http://faslemoshtarak.persianblog.com

مرسی خیلی زیباست مثل همیشه .. تا روز های ممنوع دیگه بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد