این منم! مردی هنوز ایستاده با خدنگی که سینه شکا فته و پهلو دریده با زخمی بی امان تراونده از پیشانی... خون! ایستاده بر دو پای چاک چاک و سوخته از تف جاده اما هنوز ایستاده هنوز ایستاده ایستاده تاده ه...!
جاسیگاری
دوشنبه 24 مردادماه سال 1384 ساعت 08:47 ب.ظ
من اما خمیده ام ...
فراخ شانه ... لورکا / آهای تو ! امروز باران باریدن گرفته سر به آسمان بگیر ... شکوهش را که دست به دست نمی کنی !؟
مهم این است که ایستاده ای!
سلام به تو ! چقدر خوشحالم که قفل سکوتت به قلم نوشتن باز شد تا تو مردی باشی هنوز ایستاده!
موفق باشی ای مرد ایستاده.
باید که پلی بر بی امان جاده
با زیر سایبانی بر بلا باران تقدیر
تا پلکان عروج رویا ...