نه عاشقم نه منتظر
تنها به سادگی دوست دارم
به روشنی می گویم
آه و امان از این دغلکاران سیاه دست کور دل
ساده نیستند
تبه کارند و تیره بین

آسمون بغض پاییز داره
ـ من از اون آسمون آبی می خوام
خنکای هوای صبح روی تنم من رو به یاد آرامش می ندازه
ـ من از اون شبهای مهتابی می خوام
انگار نه انگار که دیشب از فرط ناامیدی فریاد می کشیدم و به دیوار مشت می زدم
ـ دلم از خاطره های بد جداس
هوس سفر کردم ، هوس بوسیدن برگ گلم
ـ من از اون وقتای بی تابی می خوام
دلم گرفته ،نه از غصه ،یه جور حس غریب ،دوری،نوستالژی
ـ گل ایون بهار دل من        یه بیابون لاله زاره دل من
دوست دارم همه چیز رو ول کنم و همین جاده رو تا چالوس برم
ـ من می خوام یه دست گل به آب بدم       آرزوهامو به یه حباب بدم
از اونجا برم لب آب و تا فردا صبح هم تکون نخورم
ـ سیبی از شاخه حسرت بچینم            بندازم رو آسمون و تاب بدم
هی ... 
ـ گل ایون بهار دل من              یه بیابون لاله زاره دل من
هوا بدجوری هوای رفتنه و دل من تنگ 
ـ مثل یک دسته گل اقاقیا       دل من داد می زنه بیا بیا
کاش الان پیشم بودی ، برای رفتن پا و برای راه توشه می شدی 
ـ تو می ری پشت علفها گم می شی
خنده داره ، بدجوری اسیر این امروز و فردا شدم 
ـ من می مونم و گل اقاقیا 
هی...
ـ گل ایون بهاره دل من         یه بیابون لاله زاره دل من 

ـ آخر بغضش ترکید

بعد از مدتها دیشب باز چیزی توانستم بنویسم
دیکر از خودم نا امید شده بودم