بهاریه

به خدا کلی کار انجام نشده دارم و کلی وقت کم دارم، ولی اصلا سراغ هیچ کدوم از کارام نمیرم...،سازم گوشه اتاق افتاده و رو شو خاک گرفته...شرمندم...،کلی کتاب بالای تختم ردیف ، با اسم های تحریک کننده بهم نگاه میکنن ... ، توی کمد بغل تختم کلی کتاب سرشار از فرموله که به هیچ کدومشون تسلط ندارم............................... ((چه روزای بی حوصله ای داره بهار...))

نوروز

دوباره سال نوشد
 باز بایداز ۱ تا ۳۶۵ و امسال تا ۳۶۶ بشمریم
 باز تلفن زدن به اونایی که شاید آخرین بار ۱۹-۲۰ سالم بود که دیدمشون
 ((سلام.......سال نو تون مارک انشااله که سال جدید...!)) وهمین آرزوهارو اون برای من میکنه بعضی وقتهاهم که حرفای قلمبه سلمبه ای تو تعارفهام تیکه-پاره می کنم و طرف کم میاره برای رعایت ادب شایدهم برای اینکه کم نیاره با یه ((بهمچنین شما))یا ((به همچنین برای شما)) قضیه رو رفع و رجوع می کنه
 (((((((((دیگر از اینهمه سأم های ضبط شده بر آداب لاجرم خسته ام ... بیا برویم)))))))))

نه! اتفاقی نیفتاده. فقط جاسیگاریم پرشده.باورکن دیگه وقتش بود خالیش کنم وقتش بود... سلام...