اومدی از راه برفی،توی یه دهکده خواب
تن خستمو سپردی به غزل ترانه ای ناب
باهمین زمزمه هات بود دوباره عشقو چشیدم
روی پهنای خیالم رد پای تو رو دیدم
توی این خواب زمستون توبرام فصل بهاری
توی برق دوتاچشمات نور آسمونو داری
کاش میشد با تو بمونم تو روزای بی قراری
میون غربت گریه نکنه تنهام بزاری
بیا تا آخر این راه پا به پای هم بمونیم
تا میتونی تا میتونم واسه هم غزل بخونیم
شاید این نوشته هامو یه روزی واست بخونم
شایدهم ازت بریدم ،نه نمیشه،نمیتونم