جاتون خالی





دیشب بعد کلی وقت تنهایی یه آبجو باز کردم و با یه مشت بادوم هندی تا قطره یکی مونده به آخرش خوردم
قطره آخرشم نگه داشتم برای خاک(۱)
من از این عادتا نداشتم که کلا تنهایی سمتOH جماعت برم(۲)
ولی از وقتی که این روزگار با ما سر ناساز گزاشت  و وسط رقص و آوازمون هی ریتم سازشو عوض کرد و هرچی یار خوشی و رفیق ناخوشی داشتیم ازمون گرفت دیگه کسی نمونده که باهاش هم پیاله بشیم...
موندم خودم و خاک!
ولی باور کنید ئیشب جای همتون کلی خالی بود
الغرض .....
نمیخوام بگم دیشب از اون شبا بود که غصه زئه بود بالا و یاد یار افتاده بودم یا از اون شبا که کلی تنهایی با خودم و سازم حال کردم و آسمونی شدم
دیشب هم مثل خیلی شبای دیگه از همون شبا بود که می خواستم همه دل مشغولیهامو پشت یه چیزی .... یه چیزی مثل یه پیاله یا یه نقاب قایم کنم
قایم که نشد
ولی خوب در نوع خودش تلاشی بود
 بد هم نبود
حالی کردیم با زضا یزدانی و اون صدای کلفتش
با یغما گلرویی و ترانه هاش


              گنبد سردقصه کبود تازیانست   
                                                        وفت طلوع تازه تو ریتم این ترانست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱)اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک
                                      از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک

۲)از شیمی سال سوم دبیرستان میئونیم OH تو ترکیبا عامل الکلیه

سرانجام هر آغازی رسیدن به رویا نیست




سرانجام هر آغازی رسیدن به رویا نیست!
من این را خوب فهمیده ام وتماب شب را بخاطرش اشک و خون گریسته ام
دیشب چیزهای زیادی را فهمیدم
مثلا اینکه هر ولادتی آنقدرها هم که تو میگفتی رابطه با لبخند ندارد
یا اینکه هر شکستی به گفته تو پل پیروزی نیست
دیروزجای تمام  بوسه ها و زخمهای تنم را شماره کردم
به جای هر بوسه گلی در باغچه کاشتم و به جای هر زخم گلی چیدم
فهمیدم چند بار مرا بوسیدی ولی ...!
برای شماره زخمها دیگر گلی برای چیدن نماند
بوسه هایت را به قیمت بازار خودت می خرم
اما تو بهای زخم را در بازار من نمیدانی

خسته ام
تمام سگکهای کوله پشتیم را قبل از جان گرفتن اولین نم نم باران بستم
که شاید هنگام رگبار از فتح قله باز آیم
کوله پشتیم سنگین نبود اما
من فریب رحم اولین درخت و گرمی پناهگاه را خوردم
کسی نگفت که رحم هر درخت تا پایان بهار است و بس
کسی به یادم نیاورد که هر نم نم باران وعده ای با رگبار و تگرگ دارد
حالا خیس از این رگبارو گیج از اینهمه ضربه های تگرگ
کوله ام به دوش و تمام راه روبرو نرفته مانده است
خیالم رفتن است و گمانم قله
من همه پای رفتنم
میایی هم سفرم شوی؟