بنام آنان که نامردان ، از تنشان سپری برای خود ساختند



دیگر از دویدن خسته شده بود
آفتاب هم که انگار سرلج گذاشته بودو داغ تر از همیشه می تابید
تشنه بود
ولی صدای موتوری که هر لحظه نزدیکتر می شد لزوم دویدن رو بیشتر نمایان می کرد
تا چشم کار می کرد حتی بو ته ای برای پنهان شدن نبود
دیشب وقتی از اون راه باتلاقی گروهان رو عبور دادند فهمیده بود که این راه فقط برای رفتن است
وقتی فرمانده به آرـ پی ـ جی زن دستور آتش داد زیاد طول نکشید که یک گلوله آر - پی ـ جی آر- پی ـ جی زن رو به دونیم کنه واون مطمئن بشه که راه ، راه برگشتن نبود
به یاد آورد وقتی همسایشون از حج برگشته بود گوسفندی جلو پاش قریانی کردند و اون جون کندن گوسفند رو دیده بود و دیشب جون کندن انسان رو
نه یکی نه دوتا ، همه گروهان
خوب می دانست که که حتی فرمانده بودن هم دلیل خوبی برای زنده ماندن نیست
صدای گلوله افکارش رو پاره کرد و ته مانده رمقی که ازش باقی بود با فواره ای قرمز به بیرون جهید
پهنه ساحل کارون آخرین منظره ای بود که میدید و صدای متناوب باد
حتی فرصت شنیدن ((قتلته)) را که ترک نشین به راننده موتور گفت را نکرد
او مرد

حرفای کلفت



سه چهاربیت کلفت

یه بغل حرفای مفت

قصه های جورواجور

فوقش یه مشت حرفای جور

گیردنیاهممون

توی رویاهممون

واسه یه چارک ازاون تنبون گل دار فاطی

ان و گوم شده قاتی

دیگه کارد به استخونم رسیده

دیگه استخونم هم ترکیده

دیگه وا خوردیم و سر خوردیم توی تشت طلا

توی فکر سه چهار دقه صفا

نفس هم باز سر نا ساز داره

چرا با من تکیده اینهمه ناز داره؟

ترکای پارو باش به این بزرگی به خدا

ماروباش دنیارو باش آخر کاریم به خدا

سرصبح گیر سه پیچ ننه جون

ته شب تموم شده اینهمه پول بی زبون

ننه جون درد خودم بسه برام

تودیگه اینجوری چوب نکن لای دوتا پاها

تودیگه پای منو ازم نگیر

نذا یک روزی بگم خیر سرم توهم بمیر

اره کج زیادی رفتم تو مسیر

ولی تقصیر خودت بود که شدم اینجا اسیر

آخ ننه قصه دیگه دراز شده

حرفای من هم صد تا یه غاز شده

پسر نره خرت دیگه داره کم میاره

میره تا دوباره باز سر به بیابون بذاره

 

 

نه جبری
نه باید و نبایدی
همه تنها بخاطرهمین بی قراری
همین ترسایی ساده که مبادا
همین مشق که شاید
می آزاردم این حضور
گویی میان آنچه که باید و آنچه که نباید تقسیم شده ام
مثل جنگیدن در دو جبهه است