دیگر از اینهمه ترنم نا نوشته خسته ام
بیا برویم کنار همین سنگ از همه جابی خبر
بنشینیم و بی خیال به روبرو نگاه کنیم
شعر بخوانیم
مشاعره کنیم
اصلا چکارشان داری
اینها که بین اینهمه همهمه
هیچ سراغی از آب و آینه نمی گیرند
همین سنگ از همه جا بی خبر خوب است
بیا بنشینیم تا شب
شب که رسید
آتشی و فال حافظی و جرعه ای از همان پیاله که میدانی
تشنه ام و دوست دارم بی خیال به روبرو نگاه کنم
نمی نوشی ؟