دیگر از اینهمه ترنم نا نوشته خسته ام
بیا برویم کنار همین سنگ از همه جابی خبر
بنشینیم و بی خیال به روبرو نگاه کنیم
شعر بخوانیم
مشاعره کنیم
اصلا چکارشان داری
اینها که بین اینهمه همهمه
هیچ سراغی از آب و آینه نمی گیرند
همین سنگ از همه جا بی خبر خوب است
بیا بنشینیم تا شب
شب که رسید
آتشی و فال حافظی و جرعه ای از همان پیاله که میدانی
تشنه ام و دوست دارم بی خیال به روبرو نگاه کنم
نمی نوشی ؟
نظرات 15 + ارسال نظر
عمو رضا پنج‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 07:29 ب.ظ http://amooreza.blogsky.com

چقدر دلم لک زده برای بی خیال رفتن و کنار بی خبری نشستن.
چقدر دلم لک زده برای یک صحبت ساده‌ی بی معنی.
چقدر دلم لک زده برای لفا جرعه سر کشیدن آن پیلاه که گفتی.
مرا هم به تنهایی خود می بری؟

تو که سلام جرعه اول منی
خبرم کن

گلدونه پنج‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 08:41 ب.ظ http://www.rangebaaraan.persianblog.com

سلام دلم برای نوشته هات لک زده بود !
میشه ایدیتو بدی

شقایق جمعه 17 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 04:52 ق.ظ

بابا سید علی صالحی
ولی شاگرد خوبی هستی همین هم مهمه اولش همه مون باید سعی کنیم اینگونه باشیم این آغاز راه موفقیت است

موفق باشی

منم و همین چند کتاب
به کجا میروم نمیدانم، اما دوستشان دارم

[ بدون نام ] جمعه 17 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 10:11 ق.ظ http://otb2006.persianblog.com

خسته نباشی ای یار ...

صهبا جمعه 17 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 10:53 ق.ظ http://vasvase.persianblog.com

آب شدی،آتش شدم
پر زدی ،شاخه شدم
سنگ شدی ،شیشه شدم...

محمد عبدالوهاب جمعه 17 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 11:51 ق.ظ http://nahyan.persianbog.com

سلام ... هیچی از این شعر متوجه نشدم ...

پرواز جمعه 17 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 12:04 ب.ظ http://version.blogsky.com/

سلام
HAPPY NEW BEGINNING
منم خیلی خوشحالم که برگشتیم....

لارا جمعه 17 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 01:53 ب.ظ http://laranew.persianblog.com

با ناامیدی تمام اومدم و دیدم درست شده..نمی دونستم اشکال از بلاگ اسکایه..اعصابم خورد شده بود..حالا خدا رو شکر که درست شد :) بچه جان لااقل یه ندا می دادی که اشکال از فرستنده است :) /این شعر...حال و هواش منو یاد شعرای سیدعلی صالحی انداخت..مال اونه یا خودت گفتی یا..؟ چقدر این تیکه رو دوست دارم "آتشی و فال حافظی و جرعه ای از همان پیاله که میدانی"..بیخیالی به نظرم به اندازه خنده بر دردا دواست :)

ممنون ممنون ممنون
شعر مال خودمه ولی دقیقا در اتبوس و وسط خواندن یکی از شعرای سید علی صالحی نوشتمش

پرواز جمعه 17 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 05:02 ب.ظ http://version.blogsky.com

سلام
با اجازتون لینک وبلاگتون رو گذاشتم توی وبلاگم...ببخشید.
با اجازه...

گیل آوا جمعه 17 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 06:25 ب.ظ http://voosht.persianblog.com

سنگ هم ریفلکس می دهد !!! باور دارم !

گلدونه جمعه 17 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 10:07 ب.ظ

سلاممممممم

شقایق شنبه 18 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 03:26 ق.ظ

من گفتم این عالیه پسر من مطمئنم تو با همین چند جلد کتاب خیلی کارها خواهی کرد و نوشته هایت حتی از این هم زیبا تر میشود باز هم موفق باشی

قصه شاه پریون شنبه 18 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 07:16 ب.ظ http://baran59.persianblog.com

سلام .... اسم وبلاگت خیلی با مزه است..همین اسم وبلاگت باعث شد بیام تو وبلاگت...موفق باشی ..بای

ملیــحـه شنبه 18 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 07:17 ب.ظ

امشب از همان راهی که آمده ام
تا مهمان مهربانی هایت باشم
به سمت دورترین سواحل گریه بر می گردم
چراغ راهم
چشم های روشن توست
راه توشه ام
عطر ترانه های آفتا بی ات ...

پیمان شنبه 18 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 11:22 ب.ظ http://peyman59.blogsky.com

سلام
متن زیبایی بود. از متن هایی که من چندین بار آنها را می خوانم.
موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد