برای رسیدن به رو یا گو یی هیچ جاده ای نیست
تنها همین ستاره کم سوی دور و بوی دریاست که نشانه راه
حالا بی اعتماد به دریا و بی امید به این کورسوی ستاره
به جهتی میروم که گمانم رویا...
نه دیگر کفش و عصای آهنینی و نه توشه ای و نه حتی...
دعای خیری
فرسنگها از کاسه آبی که ریخته شد دورم و هنوز راه نا تمام
به گمانم حتی تو هم مرا فراموش کرده ای