پریروز بود که فهمیدم پریروز بود که هوس کردم از نو بنویسم اما... نه انگار این کتابت هم دست بردار نیست گفتم: حالا چه فرق میکند باشم یا نه گفت: فرق میکند گفتم: اما من محتاجم و انگار نه انگار گفت: رفع بلا انشاء الله گفتم: خوب امروز... گفت بنویس بی ریا بنویس
جاسیگاری
سهشنبه 3 آذرماه سال 1383 ساعت 05:28 ب.ظ
حس لطیف و آبی باران انتظار ***تنها باوری از دل بی انتهای توست***سوگند آسمانی دلهای مهربان هرشب به احترام شکفتن برای تو ست....خوشحالم پستم قابل توجه بود برات
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید -واژه ها را باید شست -واژه باید خود باد ‚ واژه باید خود باران باشد -چترها را باید بست -زیر باران باید رفت -فکر را خاطره را زیر باران باید برد -با همه مردم شهر زیر باران باید رفت -دوست را زیر باران باید برد -عشق را زیر باران باید جست -زیر باران باید با زن خوابید - زیر باران باید بازی کرد - زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت - زندگی تر شدن پی در پی -زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است -رخت ها را بکنیم -آب در یک قدمی است -روشنی را بچشیم « زیر باران باید چیز نوشت » .. بی ریا باید نوشت ... قشنگ گفتی ...
باز غیبت داری آقا فرشید...بعد از تو این دنیا برای من جهنم شد...دنیا ی من زندانی از دیوار آدم شد...بعد از تو هر شعری نوشتم سوخت در آتش ... هر جمله نفرین و هر واژه ماتم شد...
بی ریا بنویس!
نوشتم که بگم اومدم!
هووم ! نوشتن هم جدا ریا . ربا دارد :) درود !!!!!!!!!
بهانه سیاهی ترانه هایم
هملن نوشتن مکرر توست .
فرشید جان ...مث یه تولدی تو مث تقدیر مث قسمت...مث المس که هیچ کس واسه اون نذاشته قیمت...آپم
باید که نوشت... باید که گفت... و برای همینه که فرق میکنه باشی یا نباشی... باید که بود... شاد باشی
مرسی که به من سر زدی....من اولین با اسم وبلاگتو ...تو وبلاگ عرب نوشت دیدم....در ضمن وبلاگ قشنگی داری...آرزومند آرزوهات شقایق
و تو بی ریا نوشتی ...و چه بی ریا نوشتی...(چرا به خانه ام نمی ایی؟ )
من مدتهاست که فهمیدم فرق میکند!
رفع بلای دیوانگی چیست؟
البته (هوس)! بی ریا نوشتن هم هوسیست!!!!!!!!!!!!
آن نیز بگذرد.........
چنان که این نیز گذشت!
روزی که گفتم نمی نویسم تو همین را گفتی
حس لطیف و آبی باران انتظار ***تنها باوری از دل بی انتهای توست***سوگند آسمانی دلهای مهربان هرشب به احترام شکفتن برای تو ست....خوشحالم پستم قابل توجه بود برات
امیدوارم تو هم حالا حالا ها دست بردار ِ کتابت نباشی ..
مطمئنا فرق می کند پس بنویس و بی ریا/.
سلام...
وبلاگ قشنگی داری.من لینکت رو تو وبلاگم قرار دادم.اگه تو هم دوست داشتی لینک ما رو بزار.
موفق باشی.
دلگیرم از خموشی تقویم روی میز ... از دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام.
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
-واژه ها را باید شست
-واژه باید خود باد ‚ واژه باید خود باران باشد
-چترها را باید بست
-زیر باران باید رفت
-فکر را خاطره را زیر باران باید برد
-با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
-دوست را زیر باران باید برد
-عشق را زیر باران باید جست
-زیر باران باید با زن خوابید
- زیر باران باید بازی کرد
- زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
- زندگی تر شدن پی در پی
-زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است
-رخت ها را بکنیم
-آب در یک قدمی است
-روشنی را بچشیم
« زیر باران باید چیز نوشت » .. بی ریا باید نوشت ... قشنگ گفتی ...
سلام ایشالا همیشه بی ریا بنویسی
خسته نباشی
خوشبختم
باز غیبت داری آقا فرشید...بعد از تو این دنیا برای من جهنم شد...دنیا ی من زندانی از دیوار آدم شد...بعد از تو هر شعری نوشتم سوخت در آتش ... هر جمله نفرین و هر واژه ماتم شد...
مگه نگفت بنویس... بی ریا بنویس... پس چی شد؟؟؟