عجب اینکه هبوط وقتیست که گمان صعود داری
ببین چگونه هرکسی به شاخه ای آویخته تا لحظه ای بیشتر سطح آب را ببیند
گم شدم توی دوراهی،اینهمه فکرای خام
دیگه هیچ راهی نمونده که به راه تو بیام
میرسم به هیچ وهیچ،زل میزنم تو چشم ماه
دوباره گیج وگمم بین هزارتاکوره راه
این همون راهی نبود که من واسش راه افتادم
که ازش حرف میزدم هی به خودم وعده دادم
خواب میخوام یه خواب ناب یه خواب ناز و بی سحر
دوست دارم منظره باشم نه فقط نظاره گر
اینهمه نوشته ها رو تو کتابا می خونم
هی می خوام کار خودم رو به خودم بفهمونم
حالاچه کنم با .....