سه چهاربیت کلفت
یه بغل حرفای مفت
قصه های جورواجور
فوقش یه مشت حرفای جور
گیردنیاهممون
توی رویاهممون
واسه یه چارک ازاون تنبون گل دار فاطی
ان و گوم شده قاتی
دیگه کارد به استخونم رسیده
دیگه استخونم هم ترکیده
دیگه وا خوردیم و سر خوردیم توی تشت طلا
توی فکر سه چهار دقه صفا
نفس هم باز سر نا ساز داره
چرا با من تکیده اینهمه ناز داره؟
ترکای پارو باش به این بزرگی به خدا
ماروباش دنیارو باش آخر کاریم به خدا
سرصبح گیر سه پیچ ننه جون
ته شب تموم شده اینهمه پول بی زبون
ننه جون درد خودم بسه برام
تودیگه اینجوری چوب نکن لای دوتا پاها
تودیگه پای منو ازم نگیر
نذا یک روزی بگم خیر سرم توهم بمیر
اره کج زیادی رفتم تو مسیر
ولی تقصیر خودت بود که شدم اینجا اسیر
آخ ننه قصه دیگه دراز شده
حرفای من هم صد تا یه غاز شده
پسر نره خرت دیگه داره کم میاره
میره تا دوباره باز سر به بیابون بذاره
به امید رها شدن.
یادش بخیر ...
خانه ترانه ...
قصه ای که گفتم رو برام بخوون
چه جالب!
سلام.قشنگ بود...
جانا سخن از دل ما گویی.ممنون که به من سر میزنی.شاد باشی و شادی بخش
سلام
صحبتهایت زیباست
وقتی خواندم حالت دیگری داشت
موفق باشی
محمد از یزد
به به به
آقا محمد
افتخار دادین آقا
سلام... آخ که چه زندگی قشنگی..زیبا بود ! می بینم که سبکتم عوض کردی.
آره تقصیر خودم بود که شدم اینجا اسیر
salam khoobi khayli web bahali dari mekhastam bedoonam che joori roosh ahan g gozashti
آقا بسیار باحال بود
موفق باشی.