نه جبری نه باید و نبایدی همه تنها بخاطرهمین بی قراری همین ترسایی ساده که مبادا همین مشق که شاید می آزاردم این حضور گویی میان آنچه که باید و آنچه که نباید تقسیم شده ام مثل جنگیدن در دو جبهه است
جاسیگاری
سهشنبه 5 آبانماه سال 1383 ساعت 05:15 ب.ظ
سلام..وبلاگ خیلی قشنگی داری...مطالب جالبی داری... با امید به کارت ادامه بده ...لطفا یه سر به ما بزن ... وبلاگ من در مورد کشتی آزاد و فرنگی است...یه نظر در مورد وبلاگم بده ...اگه میشه اسم وبلاگ منو تو لینک دوستانت وارد کن... موفق باشی .یا حق...به امید دیدار...
سلام فرشید جان خوبی؟!...چقدر خوشحال میشم وقتی اسم تو رو تو خونم میبینم...امیدوارم برقرار باشی و طرفدار یه جبهه ی مشخص..تو آن تویی که میخواهی دوست بداری و تن به خواستن ندهی..من آن منم که میخواهم دوست بدارم و دوست داشته شوم...
سخت که چی بگم .... البرز هم نتونست بخونه عمو !!!!!! چه برسه به من
سلام..وبلاگ خیلی قشنگی داری...مطالب جالبی داری... با امید به کارت ادامه بده ...لطفا یه سر به ما بزن
... وبلاگ من در مورد کشتی آزاد و فرنگی است...یه نظر در مورد وبلاگم بده
...اگه میشه اسم وبلاگ منو تو لینک دوستانت وارد کن... موفق باشی .یا حق...به امید دیدار...
سلام فرشید جان خوبی؟!...چقدر خوشحال میشم وقتی اسم تو رو تو خونم میبینم...امیدوارم برقرار باشی و طرفدار یه جبهه ی مشخص..تو آن تویی که میخواهی دوست بداری و تن به خواستن ندهی..من آن منم که میخواهم دوست بدارم و دوست داشته شوم...
جنگ سختیه..بخصوص وقتی به هر دو طرف باید شمشیر بزنی...