عجب اینکه...


عجب اینکه هبوط وقتیست که گمان صعود داری
ببین چگونه هرکسی به شاخه ای آویخته تا لحظه ای بیشتر سطح آب را ببیند

گم شدم توی دوراهی،اینهمه فکرای خام
 دیگه هیچ راهی نمونده که به راه تو بیام

میرسم به هیچ وهیچ،زل میزنم تو چشم ماه
دوباره گیج وگمم بین هزارتاکوره راه

این همون راهی نبود که من واسش راه افتادم
که ازش حرف میزدم هی به خودم وعده دادم

خواب میخوام یه خواب ناب یه خواب ناز و بی سحر
دوست دارم منظره باشم نه فقط نظاره گر

اینهمه نوشته ها رو تو کتابا می خونم
هی می خوام کار خودم رو به خودم بفهمونم

حالاچه کنم با .....
نظرات 4 + ارسال نظر
س سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 10:40 ب.ظ http://mystic753.persianblog.com

منظورت هبوط بود؟

آره دیگه همون..
یه غلط ..
۱۹

طناز چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 03:01 ق.ظ

من با توام!.........
در آن هنگام که ایمان به تنهایی داری...........
من با توام!..............
هنوز پیدایم نگرده ای؟
من با توام!..........
گوش کن نوایم را در گوشت خواهم گفت....
..........من با توام..............

تو با منی...
میدانم
اتفاق را چه کنم؟

رخساره چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 02:49 ب.ظ http://wehmut.persianblog.com

بادا که در همه چیز آخر باشم و اما در عشق نخست. عشق ورزیدن، ایثار کردن است.

ثمین چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 04:33 ب.ظ http://bittersamin.persianblog.com

سلام مستر فرشید خان! وبتون رو از وب -هیچی- کشفیدم! خوشگله آ. وبتون دیگه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد