نمیتونم برای هیچ شعری اسم بذارم چطوره شما خودتون براش اسم بذارین




اومدی از راه برفی،توی یه دهکده خواب
تن خستمو سپردی به غزل ترانه ای ناب

باهمین زمزمه هات بود دوباره عشقو چشیدم
روی پهنای خیالم رد پای تو رو دیدم

توی این خواب زمستون توبرام فصل بهاری
توی برق دوتاچشمات نور آسمونو داری

کاش میشد با تو بمونم تو روزای بی قراری
میون غربت گریه نکنه تنهام بزاری

بیا تا آخر این راه پا به پای هم بمونیم
تا میتونی تا میتونم واسه هم غزل بخونیم

شاید این نوشته هامو یه روزی واست بخونم
شایدهم ازت بریدم ،نه نمیشه،نمیتونم

نظرات 6 + ارسال نظر
یاسر سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:46 ب.ظ http://manofereshte.blogsky.com

سلام. خوبی؟ شعرای قشنگی نوشتی. مطلب قبلیتم جالبه. تونستی یه سری بزن ...

غریبه پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 06:59 ق.ظ

عاشق شدی مبارکه.
اسمشو بزار
رنگ خیال یا دهکده خواب یا همـــــــــــــــــراه

عمو رضا یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:26 ق.ظ http://amooreza.blogsky.com

واسه هم غزل بخونیم!

سارا دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:57 ق.ظ http://dailynotes.blogsky.com

وفاداری...وفاداری...وفاداری...وفاداری...وفاداری...وفاداری...

سعید سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:39 ق.ظ http://pelak0.persianblog.com

سلام. این اولین باری بود که بلاگت رو دیدم و مطالبش رو خوندم. در مورد این شعری که نوشتی هم باید بگم که هم خوب بود و هم انگار یه جور درددل با کسی که دوستش داری ! ... اگه دوستش داری نباید ازش ببری همونطوری که در آخرین جمله شعرت نوشتی . قدر لحظه ها رو باید دونست . به هر حال خوشحالم که نوشتهای قشنگت رو خوندم.

پگاه چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:07 ق.ظ

شاید زیبا ترین اشعارت نباشه ولی من واقعآ دوستش دارم بهت تبریک می گم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد